سفرنامه برنامه ماهیگیری در زمین های مردابی گیلان اردیبهشت 94
خوب دوستان عزیز
در این نوشته سعی می کنم که شما رو در جریان جزییات بیشتری ازیک برنامه ی صید اردک ماهی در گیلان قرار بدم چون ممکنه بعضی از نکات کوجیک مورد استفاده دوستانی قرار بگیره که احتمالا برنامه های مشابهی دارن.
من به همراه همسرم تقریبا ساعت هشت شب چهارشنبه از تهران حرکت کردیم و متاسفانه با ترافیک سنگین تا بعد از محمد شهر و دوباره از قبل از منجیل تا امامزاده هاشم روبرو شدیم و این موضوع باعث شد که ساعت سه نیمه شب به لاهیجان محل استقرار برسیم که مهمان مهندس میر صادقی عزیز و همسر مهربونش بودیم، در شب اول به دلیل تاخیر زیاد و فاصله حدودا یک ساعته محل ماهیگیری تا لاهیجان قرار شد خانوم ها استراحت کنن و ما بعد از یک ساعت استراحت به سمت محل ماهیگیری حرکت کنیم و البته دکتر فضایلی و اسکندر حسنی عزیز هم جوری حرکت کرده بودن که سپیده دم در محل ماهیگیری حضور پیدا کنن، به این ترتیب با کمی تاخیر به محل ماهیگیری رسیدیم و ماهیگیری شروع شد...
هنوز زمان زیادی نگذشته بود که موفق به صید اولین ماهی شدم با یک طعمه ژله ای سبز ولی اردک ماهی جوری طعمه ده سانتیمتری رو بلعیده بود که چهل دقیقه تلاش برای بیرون آوردن اون بی نتیجه بود و در نهایت از اون طعمه صرف نظر و سیم بکسل رو آزاد کردیم ولی مشکل اینجا بود که زمان ارزشمندی روکه تا بالا اومدن آفتاب باقیمانده بود از دست دادیم و در این فرصت دکتر فضایلی و اسکندر اگر اشتباه نکنم هر کدوم 2 تا اردک ماهی گرفته بودن و با رد شدن از ساعت 8 صبح به برنامه صبحگاهی خاتمه داده و برای خوردن صبحانه مخصوص اون منطقه که املت با خوراک لوبیا هست رهسپار شدیم.
در حال خوردن صبحانه قرار شد که برنامه عصر رو به اکتشاف مناطق جدید اختصاص بدیم که قلاب زدن در چهار نقطه کاملا بی نتیجه از کار در اومد و وارد روز جمعه شدیم.
قرار بود صبح روز جمعه محمد آدینه و بهزاد فتحی عزیز به همراه خانواده های گلشون به ما ملحق بشن.
برنامه صبحگاهی با همراهی همسرم همراه با وزش باد شدید شروع شد که عملیات پرتاب طعمه رو با مشکلات جدی روبرو کرده بود و تعداد قابل توجهی از طعمه ها رو به دلیل گیر کردن به نی ها از دست دادیم ولی روز بدی هم نبود چون موفق شدم یک اردک ماهی نسبتا بزرگ شاید کمی بیشتر از پنجاه سانتیمتر صید کنم و اسکندر هم موفق شد یک ماهی کم و بیش در همین ابعاد بگیره و دکتر و بهزاد و محمد آدینه هم تعداد بیشتری ماهی کمی کوچکتر گرفتن که البته همه ی ماهی ها بجز چند موردی که آسیب جدی دیده بودن رها سازی شدن و از این لحظه زیبا فیلم و عکس هم تهیه کردیم.
در برنامه بعد از ظهر به 2 تیم تقسیم شدیم و من و مهندس میر صادقی و همسرامون به همراه اسکندر عازم محل صعب العبوری شدیم که ملک شالیکاری مهندس میر صادقی بود و برای رفتن به اونجا سوار یک جیپ کا ام که برای همین منظور تهیه شده بود شدیم و حرکت کردیم و تیم دوم شامل دکتر و بهزاد و محمد آدینه هم عازم اکتشاف محل های جدید.
بعد از کلی جیپ سواری در جاده های به شدت ناهموار به محل مورد نظر رسیدیم که با انبوهی از نی های بلند حصار شده و ماهیگیری رو خیلی سخت کرده بود و البته غاقل از اینکه کانالها توسط محلی ها تور کشی شده بودند!..
کلا در ماهیگیری نا موفق بودیم و یکی از طعمه های همیشه موفق من هم به یک تور گیر کرد و حسابی حال منو گرفت ، داشتم به راهی برای نجات پلاگم فکر می کردم که با یک قایق باریک کانال نوردی محلی که عکسش رو خواهم گذاشت روبرو شدم و حس تجربه اندوزیم بیدار شد!!!.
بدون توجه به اخطار های مکرر اسکندر مبنی بر ناپایدار بودن شدید این نوع قایق سوار شدم در قدم اول با فرو کردن نی بزرگی که درون قایق بود توی کانال متوجه شدم که عمقش بیشتر از سه متره!، چند متر به جلو رفتم که تکون های شدید قایق و لبه ای که به زحمت 10 سانتیمتر با آب فاصله داشت و لبه های کانال که جای بالا آمدن نداشت یکمی منو ترسوند و توی فکرم از خیر این تجربه خطرناک گذشتم و قصد بازگشت کردم ولی به محض تصمیم بازگشت به تجربه های تامین تعادل اهمیت ندادم و خواستم که با استفاده از زور برگردم که به یکباره قایق برگشت و بنده با سر درون کانال فرو رفتم!!! و تازه متوجه شدم که با این چکمه های لاستیکی که الان پر از آب شده امکان شنا کردن نیست و خوشبختانه در یک لحظه تونستم قایق واژگون شده رو بگیرم و با کمک فوری اسکندر خودم رو نجات بدم، از همین جا به همه ی دوستان عزیز توصیه می کنم که در مواحهه با وسوسه ی تجربه های جدید تا اونجایی که امکان داره خودشون رو کنترل بفرمایند ....
خلاصه مثل موش آب کشیده دست از پا دراز تر برگشتیم و در راه متوجه شدیم که تیم دوم چند موفقیت در صید ماهی هایی با سایز متوسط بدست آورده که بر شدت سر خوردگی ما افزود.
نصف زمان استراحتم به شستن و خشک کردن لباسها گذشت تا شنبه صبح و آخرین برنامه در حالی که از اون جمع فقط من و همسرم و بهزاد مونده بودیم
این برنامه هم با تاخیر یک ساعته شروع شد و با یک صید متوسط که البته در لحظه ای که خواستم ماهی رو از روی نی ها بیرون بندازم قلاب در اومد و ماهی روی گیاه ها ی لب آب افتاد و با 2 تا پشتک قبل از رها سازی، رها شد!
در ادامه تلاش من و بهزاد بی نتیجه بود تا اینکه داد و فریاد همسرم توجه منو جلب کرد و وقتی رسیدم دیدم که اولین اردک ماهیشو با یک روش ترکیبی از اسپینینگ و جیگینگ صید کرده و البته نگرانه که ماهی بمیره! با عجله چند تا عکس گرفتیم و موقع رها سازی ماهی اصلا تکون نمی خورد و خانومم فکر کرد که ماهی مرده به محض اینکه نوک پوزه ماهی با آب برخورد کرد با یک تکون سریع خودشو آزاد کرد و به زندگیش درون تالاب برگشت.
بعد از این من شروع به امتحان طعمه های جدیدم کردم تا اینکه یکی از بزرگترین طعمه هام که یک اسپینر با 2 پلاک چرخنده بزرگ مپس بود یک اردک ماهی بزرگ گرفتم ولی این ماهی هم موقع بیرون کشیدن به دلیل پوشش انبوه نی فرار کرد و من که در حال تفکر در مورد راه حل این موضوع بودم با داد و فریاد بهزاد از دور به این دنیا برگشتم و متوجه شدم که یک اردک ماهی غول پیکر که احتمالا رکورد اون منطقه به حساب میومد با طول بیشتر از 1 متر به یک ورم ژل زده و با شکستن قلاب بعد از چند کش و قوص فرار کرده!!!
با این خبر هیجان انگیز برنامه رو خاتمه دادیم که در خاتمه بهزاد که حسابی تو فکر بود یک قلاب سه شاخ رو کف دستش فرو کرد و ما اجبارا 2 ساعت رو هم در بیمارستان لنگرود گذروندیم و راهی تهران شدیم
و اما نکته بازگشتمون هم این بود که من متاسفانه یه سبقت از روی خط ممتد گرفتم و بلافاصله توسط یک بنز استتار کرده پلیس راه متوقف شدم و وقتی پیاده شدم که برای ماست مالی توضیح بدم افسر پلیس با احترام گفت شما همکار هستید بفرمایید ولی مراقب باشید!
و اینجوری بود که متوجه شدم لباس سربازی لباس سربازیه حتی اگه مربوط به ارتش آمریکا باشه و همه با هم به نوعی همکار به حساب میان
ارادتمند آرش امینی